کلاس اولی های علم آفرین | متن روخوانی و تمرین ...
کنار دیوار مادربزرگش را دید که ژاکت می بافت .سرش را برگرداند و در گوشه ی اُتاقش یک ماشین پژو دید . در همین هنگام آمبولانسی که آژیر می کشید . از کنارش رد شد . ژاله سر در گم شده بود کمی هم ترسیده بود .